شهدا چه خوب ...


همه دوست دارند که به بهشت بروند
اما کسی دوست ندارد بمیرد!
بهشت رفتن جرات مردن می خواد...
و شهدا چه زیبا تفسیر کردند جرات را..

شرمنده ایم...


چشم هایت کو برادرم!!!

چی...؟چی...؟

فدایش کردی؟برای چی؟برای کی؟برای دفاع از ناموست!!؟

آه...

خوب شد،خوب شد که امروز دیگر نیستی.نیستی تا ببینی.

چی رو؟

هیچی...!!هیچی...!!

فقط به مادرت زهرا(س) بگو ببخش.فقط ببخش...!!!

شرمنده ایم...



ریـــه هایم پُر

ریـــه هایم پُر است

از هوای نَفس؛

این که نشد زندگی!


میروم ...


میروم،با کوله باری از خویش و خویش و خویش
میروم با یک دنیا بجنگم
میگویند جبهه سختی ندارد
میگویند تیر اول را که بخوری،عادت میکنی
میگویند صدای خمپاره و آرپی جی،میشود لالایی های شب عملیات
مادر جان میگویند هرکسی آنجا میرود،مرد میشود
مادرجان برادر هم همین را میگفت؟
همان روز که سربند سرخ "یاحسین" بست...
روزی هم که برگشت،آن سربند بود،اما یک نقطه اش بیشتر فرو رفته بود
همان نقطه ای که باعث شد،زنده شود...
مادر نگران خورد و خوراکم نباش،ما عندربهم یرزقون میشویم...

میگویند جبهه خوب است
میگویند راهی نیست میان فکه و کربلا...
میگویند خاکریز آنجا،بوی چادر خاکی میدهد...
مادرجان تو را به خدا قسم،گریه نکن در نبود من
امثال من زیاد است،بغض ات را نگه دار
به همسرم بگو این دنیا برایش کاری نکردم
اما آن دنیا،اگر شد،جبران میکنم

اگر کسی گفت من مرده ما،باور نکن!
مادرجان دروغ میگویند
من دارم میروم که زنده بشوم...
حرف خدا را که قبول داری؟

اگر دیر آمدم،عذر تقصیر نیست
خاک کربلا،دامنمان را گرفته است

مادر!
من با توام،حتی اگر پلاکی از من برنگشت...

من آنروز یک عشق داشتم  ...


من آنروز یک عشق داشتم ؛

پیروزی یا شهادت ، بعضی ها امروز هر ساعت ، عاشق و معشوق آدم های غریبه می شوند و به سادگی دل می دهند و دل ربایی می کنند!

من آنروز از گل و لای و خاک سنگرها بر لباسهای ساده ام لذت می بردم و بعضی ها امروز از شلوارهای لی خاک نما و پاره پوره خارجی !
من آنروز در جبهه زیر آفتاب داغ ، چفیه بر سر می انداختم تا نسوزم ، بعضی ها امروز رو سری از سر انداخته اند که موی سر به نامحرم نشان داده و بسوزند ودیگران راهم بسوزانند !
من آنروز در خط مقدم برادران غریبه زیادی را می دیدم و به همه می گفتم : خدا قوت، نه خسته برادر! ، بعضی ها امروز برای طرح دوستی ، فقط با عجله از همه می پرسند : ASL?
من در شب قبل از عملیات بر دستانم حنا می زدم تا در جشن پیروزی یا شهادت شرکت کنم ، بعضی ها امروز بر چهره شان هفت قلم مواد آرایشی خارجی می زنند تا به نامحرم بگویند : من های کلاسم ، نگاهم کنید !
من آنروز در وصیت نامه ام می نوشتم : خواهرم حجاب تو بر علیه دشمن از خون من موثر تر است ، بعضی ها امروز حتی در پروفایل شان می نویسند : همیشه به روز هستم ، دوره و زمانه عوض شده و عشق من مد گرایی و تقلید از غربی هاست !چادر را تجربه نکرده ام ، قدیمی است !

آن روز ها که بچه تر بودم ...

آن روز ها که بچه تر بودم ..


وقتی به "اللهم اغفر لی کل ذنب اذنبته" دعایِ کـــــــمیل می رسیدم...


باران بود که می بارید...



این روز ها که باید آدم تــــــــر شده باشم، اگر حالِ دعـــایی باشد (که نیست!!)، ....


دیگر "کیف تؤلمه النار" هم تـــکانم نمی دهد!