پسرمــــ اين #بسيجى #كوچك، دوست دارد بزرگ‏تر باشد

#چفيه‏اى و پلاكــــ و تسبيحىــــ ! دوست دارد كه چون پدر باشد

جنگ را او نديده است ، آرى ! ولى آن را چه خوب مى‏فهمد

دوستــــ دارد كمين كند جايى، #آتشستان شور و شر باشد

پشت پشتى پناه مى‏گيرد ، گاه هم ايست مى‏دهد ما را

اسم شب كاروانــــ #خورشيد است ، بگذرد هر كه با خبر باشد

شب كه خوابيد زير بالش خود، مى‏گذارد #تفنگـــ بازى را

يعنى اين مرد كوچكـــــ خانه، دايم آماده‏ى #خطر باشد

باز پوشيده #چكمه‏هاى پـــــدر، مى‏تكاند غبار خاطره را

آب و #قرآنــــ و عود و آئينه ، مرد آماده‏ى سفر باشد !