بسيجى
پسرمــــ اين #بسيجى #كوچك، دوست دارد بزرگتر باشد
#چفيهاى و پلاكــــ و تسبيحىــــ ! دوست دارد كه چون پدر باشد
جنگ را او نديده است ، آرى ! ولى آن را چه خوب مىفهمد
دوستــــ دارد كمين كند جايى، #آتشستان شور و شر باشد
پشت پشتى پناه مىگيرد ، گاه هم ايست مىدهد ما را
اسم شب كاروانــــ #خورشيد است ، بگذرد هر كه با خبر باشد
شب كه خوابيد زير بالش خود، مىگذارد #تفنگـــ بازى را
يعنى اين مرد كوچكـــــ خانه، دايم آمادهى #خطر باشد
باز پوشيده #چكمههاى پـــــدر، مىتكاند غبار خاطره را
آب و #قرآنــــ و عود و آئينه ، مرد آمادهى سفر باشد !
+ نوشته شده در ساعت توسط ♡♡ عـــاشــــــق شــــهــــادت ♡♡
|
لطفا با برنامه opera وبلاگ رو نگاه کنید